همیشه باید یکی باشد
که وقتی دوران گره خوردن انگشت هایتان به هم توی جیب پالتوهای زمستانی
و سر گذاشتن های یواشکی روی شانه اش داخل تاکسی گذشت
بیاید توی اشپزخانه و بعد از اینکه که پنج دقیقه تمام، بیخود و بی جهت به محتوای یخچال نگاه کرد
با گفتن «ناهار چی داریم» و
ناخنک زدن به سیب زمینی های سرخ کرده بگوید که دوستت دارم.
همیشه باید یکی باشد
که گاهی تاریخ های مهم را فراموش کند
با دسته گل های پژمرده خودش را به تو برساند
و یاهدیه هایش را میان پرونده های کاری جا بگذارد و ان وقت
با لبخندی نادمانه و از روی شرمندگی، بگوید که دوستت دارم...
همیشه باید یکی باشد
که اگر کتاب های زیادی نخوانده، درام های عاشقانه نمی بیند و با شعر هم رابطه ی خوبی ندارد
عوضش املت های خوشمزه شام را به گردن بگیرد...
شیر های خراب آب را خوب سفت کند
و زمانی که از سفرهای چند روزه برمیگردی
پوست تخمه های اطراف مبل را که وقت دیدن برنامه ی نود پخش و پلا کرده است را با وسواس تمام
به خورد جاروبرقی بدهد
و با تمام این کارها بگوید که دوستت دارم...
همیشه باید یکی باشد
که با همه ی فراموشکاری هایش
که با همه ی بی نظمی ها و دردسرهایش
بگوید دوستت دارم
ZibaMatn.IR