دیشب که دگر بار به میخانه نشستم
با یادِ لبت توبه دیرین بشکستم
دیدم رخ زیبای تو در جام بلورین
ناخورده شراب از رخ گلگون تو مستم
لغزید یکی قطره اشکم ز دو دیده
افتاد به جامی که به کف بود و به دستم
تصویر به هم ریخت، رخ از دیده نهان شد
چشم از می و از ساقی و از جام ببستم
خون شد ز فراغت دل بیچاره مهدا
زین روی به میخانه شدم، باده پرستم
ارس آرامی
ZibaMatn.IR