«آغوش یار»
باز هم خستگی ؛
آنهم از نوع واقعی...
کار...
کار...
کار...
و من هم کلافه ، از این تکرارِ پُر تکرار...
مگر زندگی چقدر می اَرزد؟؟
و چقدر به ما فرصت خواهد داد؟؟
چه کاری جذاب تر از آرَمیدن در آغوش معشوق؟
و چه عبادتی شیرین تر از اینکه
در هُرم تنش غرق شوی
و عظمت پروردگار را نظاره کنی...؟!!
دنیا در یک قدمیِ تمام شدن است.
باید بوئید تمام لحظات ناب را...
باید ستود آن خالقی را که
لحظه ی شیرینِ وصال را آفرید...
..
..
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
ZibaMatn.IR