رهایت می کنم با همان دردی که
کشانده مرا به تختخواب سردی که
به روی جای تنش موریانه میلولد
به روی جای پر از خاک و گردی که
تمام بودنش از جنس نبودن بود
بودنهای تلخ و بی روح و سردی که
دعای روز و شبم بعد رفتن اش این است:
خدا کند که دگر هیچ برنگردی که
ZibaMatn.IR