با خودم فکر میکردم عشق وجود خارجی ندارد ....یا اگر هم وجود دارد دور و بر آدم های خوش قد و بالا و چشم درشت سر و کله اش پیدا میشود ....و به همین خاطر همیشه به آینه فحش میدادم ....عشق حتما حس خوبی بود که به خاطر او نصیبم نشده بود...تا اینکه در یک روز سرد پاییزی گرمای نگاهی آینه راشکست .....گستاخ و سراسیمه ،به قلبم حمله ور شد ...درید و عصیان کرد و رفت .... زود رفت اما جمله ای پی نوشت برای چشمانم به یادگار گذاشت ......به غم عشق مبتلا گشته ........
ZibaMatn.IR