زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
1.0 امتیاز از 1 رای

سنم را که میپرسند
به طرز عجیبی در فکر فرو میروم

نمیدانم چه جوابی بدهم

شناسنامه ام سن زیادی نشان نمیدهد

بهت زده به دستهایم نگاه میکنم
مانند درخت بید در هوای سرد پاییز میلرزد

نه این دستها قطعا صاحبی به قدمت زمستان دارد
آرام انگشتانم را بر صورتم میکشم

باز مطمعن میشوم که قرن هاست زندگی میکنم

از داخل کیفم آینه ی کوچکم را بیرون میاورم

چشم های کم سو و گود افتاده

موهایی به سفیدی برف

اینبار مطمئن میشوم شناسنامه ام دروغ میگوید

مگر میشود این دل هزارتکه و پاره پاره ۳۰ ساله باشد
نه این دنیا پر از دروغ است
حتی این تکه کاغذ هم دروغ میگوید

تو به دست هایم نگاه کن

به چشمان بی فروغم
چشم ها که دروغ نمیگویند!

به صورت پژمرده و پر چینم نگاه کن

به موهای سفیدم که حرفشان سند است

باور کن من قرن ها زیسته ام

قرن ها
به قدمت غم
به درازای تنهایی
ZibaMatn.IR

دلنوشته های من ارسال شده توسط
دلنوشته های من


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید
متن های مرتبط فاطمه شیرزادی


انتشار متن در زیبامتن