دلم می شکند ، می ریزد
بس که زمان سنگین است
حرفها رنگین و دلم خونین است
دل می گیرد هر آن
کبوتر اسیر و حیران
منم آن شام غریبان
منم آن روحِ گره خورده به باد
منم آن نطفه ی دیروزیِ نمناک
دردها سوزناک و حرفها غمگین و
دلها پاک...
چشمها بارانی و نمناک
منم آن بوی غریبانه زِ خاک
آسمان سهمناک و زمین بی باک
می برد جسدهای ما را به خاک
همه چیز می شود
کیش و مات ...
فاتحه ما را می خوانند هولناک
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR