در سکوت شهر
در پس دیوارهایی کاه گلی
میان کوچه ی قهر و آشتی
مات و حیرانم
من از درز دیوارها
صدای همه همه ی دخترانی شاد
با جامه هایی به رنگ سرخابی
با انارانی به دست را میشنونم
که مستانه در جستجوی عشق
با لب هایی به رنگ خون
نام دلبرانشان را زمزمه می کنند
در پشت بام این خانه های کهن
چه رازها و نغمه هایی خفته است
و در پستوی و پنج دری های هر سرا
چه بوسه ها و چه لبخندهای
تلخ و شیرینی
نهفته است
خوب گوش کن
تو هم این نغمه ها را می شنوی؟
فتانه حضرتی پیچک
ZibaMatn.IR