متن کپشن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کپشن کوتاه
من واقعا از خرید کردن لذت میبرم،
نه اینکه صرفا برا خودم باشه و پاساژ گردی کنم...نه!
از گشتن تو میوه تره بار، مخصوصا سبزی فروشی ، عطاری بقالی!
بنظرم زندگی واقعی تو دل بازار جریان داره.
حتی فروشگاها هم این حس جاری بودن زندگی رو ندارن
گاهی وقتا حس...
حرف هایی هست که هیچ گاه گفته نمیشود!
ته دلت می ماند...
بغض می شود...
سنگت میکند....
دنیاکیانی
تو جوانه خواهی زد...
از همان جایی که شکستی!
دنیاکیانی
هر زن شروع یک شعر است...
عاشقانه ایی به بلندای موهایش!
کافیست بافتن را بلد باشی...
دنیاکیانی
اگر روزی...
از تو درباره من پرسیدند:
بگو مرا دوست داشت...
بی آنکه بخواهد آدم دیگری باشم.
مرا در آغوش میگرفت، هرگاه شکسته بودم و مرا زندگی میکرد، حتی در
بی حوصلگی هایش....
دنیاکیانی
نامت را به تمام شعرهایم یاد داده ام
از چشم هایت زیاد برایشان گفته ام
آنها بهتر از من با تو آشنایند
شعری که تو را نمی شناسد
مال من نیست
🖊دنیاکیانی
آزادی(رهایی)
احاطه کرده اند ،
تمامِ وجودم را
رو و شب؛
پرندگانِ مطیع و رامی که عمری خودخواسته گرفتارِ قفس بوده
و حال بعد از مدت ها اسارت،
با اولین پروازِ رهایی
دریافته اند که؛
آزادی
عجب طعمِ دلنشینی دارد!
✍✍•••🌺🍃🌺🍃
.
رفیق میدونی بهترین انتقام از روزهای سخته زندگی چیه؟!
.
بهترین انتقام اینه که تیکه های زخمی و مجروح خودت رو از لای آوارها و مخروبه های زندگی بیرون بکشی بعد مثل یک پازل دوباره کنار هم بذاری و امید مرده رو دوباره تو قلبت احیا کنی، اونموقع...
اگرچه دستانم بسته است و پاهایم توانی برای رفتن ندارد...
اگرچه سالهاست فریاد در من مرده است ...
و نگاه خسته ام در اسارت اشکها واژه واژه های غم را تداعی میکند...
اگرچه خستگی در من حبس شده و خیال رفتن ندارد..
اما میدانم روزی تمام این دردها، خستگی ها،غم...
ماه را بسوزانید...
خاکبندان پروانه
نور چه می خواهد؟!
دلتنگم و درمان دلم صدای توست
حیرانم و فرمان تنم، ندای توست
سرگشته از این عشق و رسوایی
ویرانم و من جان و تنم برای توست
قلب تو جزیره ای ناشناخته است
و من هر روز در پی کشف آنم
برای من مقدسی
مثل پرچم وطنم
برای تو باید جنگید
برای تو باید جان داد
کوثرمرادی فر❤
ترجیح میدهم رمانی ناشناخته باشم
تا حکایتی جالب و کوتاه
در فصلی از کتاب زندگیت
✍️ رامین وهاب
(عطش)
آنگاه که در سایه ی مبهم شب
در بستری چمنزار
از آسمان شب
عشق می بارید
در سکوتی بی پروا
در راهرویی مملو از کاج های خاموش
قدم زنان در رگ های تنم
به استقبال عشق آمدی
نفس هایت را در بارشی شجاعانه
به اندام خسته ام دمیدی
...هجوم...
(پروانه)
دستم را بگیر
به دنبال من بیا
تا تو را با حریم امن نگاه پر از نیاز خود آشنا سازم
با من بیا
تا تو را به خلوت ترین کوچه های دلم
قدم زنان ببرم
با من بیا به خلوت شبانه ام
تا زیباترین واژه هایم را
که آبستن...