دیوانه تو
دیوانه چو من باشد دیوانهٔ آن چشمت
با این همه بی خوابی همراهِ با حسرت
چشمان تو را دیدم دست و دلِ من لرزید
با این همه زیبایی اینگونه دلم ترسید
دل خانه خرابم کرد آشفته خیالم کرد
از بودن من بی تو اینگونه جوابم کرد
بگذار بِگِریَم من
از بودن من بی تو از بودن تو بی من
از این همه شیدایی در این شب نا ایمن
بگذار دو چشمت را آرام بگیرم من
در مردُمَکِ چشمت آرام بمیرم من.
حسن سهرابی
ZibaMatn.IR