پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
این باررها کن بادبادک را در باد!تا نامم تکثیر شود در انگشتانِ درختو پیاده روهای شکستهبر نقطه های رنگی باغمریم گمار...
این خیابان که بگذردمی رقصند تکّه هایمدر آغوش حوضو چشم های شمعدانیگفته بودی جامانده ام از نورو بالِ سنجاقک؟خوب گوش کن !می شنوی ؟عبور کرده صدای آفتاب از آباز گیسوان پیچکمریم گمار...
از بس که شانه کرده دلم گیسوی تورامن باز کردن گره ها را بلد شدم.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
بی شک هزار آینه در من شکسته شدتا تکّه تکّه منظره ها را بلد شدمرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
موج می داندچه میگذرد در دل دریارضاحدادیان...
شاخهشکسته شکستهبا باد حرف می زند.رضاحدادیان...
بگو!کجای کلمات بنشینم به رُستنکه رد پای تو نباشدمریم گمار...
ای شکوفه ی سپیدبگو چطور پنهان کنم زیبایی ات راکه از لبخند آفتاب وجیک جیکِ گنجشک ها تو می ریزیمریم گمار...
با من بگو درد دل خود را ! خیالت تختدر سینه ام سربسته خواهد ماند اَسرارترضا حدادیان...
دیوانه تودیوانه چو من باشد دیوانهٔ آن چشمتبا این همه بی خوابی همراهِ با حسرتچشمان تو را دیدم دست و دلِ من لرزیدبا این همه زیبایی اینگونه دلم ترسیددل خانه خرابم کرد آشفته خیالم کرداز بودن من بی تو اینگونه جوابم کردبگذار بِگِریَم من از بودن من بی تو از بودن تو بی مناز این همه شیدایی در این شب نا ایمنبگذار دو چشمت را آرام بگیرم مندر مردُمَکِ چشمت آرام بمیرم من....