لبخندتان امید می بخشد به قلبم
این صبح را این کوچه ها را دوست دارم
با شوق می خوانم نمازم را و اینکه،
ممنونتان هستم! خدا را دوست دارم!
شعری نوشتم بعدها باید بخوانید
خانم! من خیلی شما را دوست دارم!
دنیای من این روزها سبز از تماشاست
سرشارم از یک دشت زیبایی، جوانه!
دیگر ندارم ناامیدی، غصه، تردید
این روزها من شاد هستم بی بهانه!
آن فصل ها را عشق تان از خاطرم برد
آورد این اعجاز، فصلی شاعرانه
قبل از شما یک خنده در من درد می کرد
قبل از شما دنیای من مغلوب غم بود!
آواره گی می خورد خونم را و هر روز
آتشفشانی از شکستن در دلم بود!
بی دلخوشی با زندگی درگیر بودم
یک عشق در من سال های سال کم بود!
ویران شدم با دست و پایی بسته در خود
زیبا شدم وقتی طلسمم را شکستید!
من کشته بودم اعتمادم را به دنیا
یک جور دیگر در دلم اما نشستید!
مدیونتان هستم تمام بودنم را
در شعرهایم تا ابد خورشید هستید!
دیروز من تاریک تر از رنگ شب بود
هرلحظه ام این روزها فرداست خانم!
عمری شما را آرزو کردم همیشه
این عشق را تنها دلم می خواست خانم!
وقتی وجودم پر شد از احساس رویش
فهمیدم این را زندگی زیباست خانم!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR