دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید، کجایی؟
با شکوِهٔ من چهرهٔ آیینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم نه ندایی!
از بس که در اندیشهٔ تو شعله کشیدم
خاکستر حسرت شده ام نیست دوایی؟
آمار تپش های دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدایی
سوگند به آوای صمیمانهٔ نامت
از عشق فقط قصد من و شعر شمایی
هر فصل دلم بی تو ببین رنگ خزان است
آغاز کن ای گل سفر سبز رهایی
من منتظرم، مرحمتی لطف و نگاهی
حیف است رسد مرگ من اما تو نیایی
ارس آرامی
ZibaMatn.IR