خانم! حرفی هست می خواهم بگویم
من... راستش... این روزها بی تاب هستم
از دور هم گاهی که می بینم شما را
می لرزد از یک شرم شیرین قلب و دستم
شاید جسارت می کنم اما عجیب است
هی... چندباری خوابتان را دیده ام من
با اسمتان شعری نوشتم تا بخوانید
چون اسم تان را از کسی پرسیده ام من
اخلاقتان را خوب می دانم و اینکه
گاهی کمی دلتنگ در فصل بهارید
حافظ که می خوانید غمگین می شوید و
حتی خبر دارم چه عطری دوست دارید
با فکرتان شب تا سحر بیدار هستم
هرجا که حرفی از شما باشد به گوشم
اطرافیان گفتند آبی دوست دارید
این شد که من هم خواستم آبی بپوشم
جنگی به راه افتاده بین عقل و قلبم
تا آخر این کوچه هم با من بیایید
خانم! حرفی هست می خواهم بگویم
من یک نفر را دوست دارم که شمایید!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR