مرغ گرانی
گذر کردم زه بازار گرانی
دیدم آنجا مردمی ،ورد زبانی
صف بستن روی مرغی
بهر نانی در گرانی
روغنی را سرخ کردن
میگذارند تنگ نانی
کودکی را پخت کردن
زیر آفتاب!
آن چنانی!
موج دریا ناگهانی
آمد از روی گرانی
ولوله آمد از آن سو
آه و ناله و فغانی...
مرغ ها را بسته بودند
در پلاستیک نایلانی
دیدم آنجا من پری را
در میان آسمانی!
ناگهان آن سو صدایی
مرغ پایانش رسیدست...
خواستی،میخوای، بمانی یا نمانی...
اردیبهشت ۱۴۰۱
پیروز پورهادی
ZibaMatn.IR