ای مصیبت زده،
بر آتشِ غم ،باد مزن
دامن از آه
بر این دلِ برباد مزن
بهر این یار
گریبانِ عدم چاک مده
دست از دامنِ دل بردار
بر سر افلاک مزن
چه خوری غم که نیرزد
بر غم او گریه کنی
بر غم جانسوز دلم
داد مزن داد مزن
این چه حزنی ست
که در شعر من افتاده
جامه غم بر تن من زار مزن
این صدای سوز دل اتش زده است
در پرده عشاق
دگر ساز مزن
آن یوسف زیبای آمال مرا
در چاه غمم دگر تار مزن
چه زنی ناله که بی چاره شدی
ای دل ببچاره،
مرا دار مزن
(کامیل بهرامی)
ZibaMatn.IR