(بی همتا )
قصه اش با همه فرق دارد ، دستانش با همه فرق دارد
هیچ وقت حرف رفتن نمی زند هیچ وقت نمی رود
هیچ زمانی نمی گوید این رابطه تمام شده
تنها دوست داشتی هست که تا ابد می ماند
هیچ وقت ترسی نداری که برود سراغ دیگری
او همیشه تو را می خواهد
زشت باشی یا زیبا
بد باشی یا خوب
همه جوره تو را می پذیرد
شک ندارم خدا را درونش می شود جستجو کرد فقط سرت را بگذار روی پایش زیر لب که دعایت کند معجزه اتفاق می افتد
آغوشش هر روز شکوفه می دهد
چشمانش هر تاریکی را نورانی می کند
و زیبایی صدایش را در آثار بتهوون هم نمی یابی
استثنای همه ی عشق هاست عشقت را که بفهمد بیشتر کنار می ماند
می دانی او کیست ؟
مامان
همان که از روز اول که صدایش کردی بی توقع فقط گفت جان
نویسنده : محدثه یحیی پور
ZibaMatn.IR