پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سه تا زن تو دنیا از همه خوشگل ترنمامانم، انعکاس تصویرش تو آینه و سایه اشمامان عاشقتم......
با رفتنِ تو کُند شد انگار زماندنیا غمِ محض را به من داد نشان بگذار صدایت بزنم یک دل سیرمامان مامان مامان مامان مامان...
مرا چه ترس از هجرت؟چه ترس از سفر؟چه ترس از دوری؟و چه ترس از جدایی؟که بزرگترین هجرت ها و دوری های دنیا را با جدا شدن از وجود تو چشیده ام .چه ترس از گریه ها طولانی و بلند که بیشترین اشک را بعد از جدایی از وجود تو ریخته ام چه ترس از تنهایی ؟و براستی هیچ تنها شدنی بزرگتر از تنهایی من بعد تو نخواهد بودآری آن لحظه ی دردناک جدایی لحظه تولد من است کاش لااقل مرگ جوری بود که باید بجای قبر در شکم تو میخوابیدم :)پس به نام اولین و آخرین ...
(بی همتا )قصه اش با همه فرق دارد ، دستانش با همه فرق دارد هیچ وقت حرف رفتن نمی زند هیچ وقت نمی رودهیچ زمانی نمی گوید این رابطه تمام شده تنها دوست داشتی هست که تا ابد می ماند هیچ وقت ترسی نداری که برود سراغ دیگریاو همیشه تو را می خواهد زشت باشی یا زیبا بد باشی یا خوب همه جوره تو را می پذیرد شک ندارم خدا را درونش می شود جستجو کرد فقط سرت را بگذار روی پایش زیر لب که دعایت کند معجزه اتفاق می افتد آغوشش هر روز شکوفه می دهد چشما...
مادر. مامان. آنا .دا.فرقی نمیکند به هر زبانی به هر گویشی نام مادر همیشه زیباست مامانم دوستت دارم .....🦋🦋🦋🦋...
از آرامش پرسیدند، عشق را گفتم؛ از فداکاری پرسیدند، عشق را گفتم؛ از محبت پرسیدند، عشق را گفتم؛ از زندگی پرسیدند، عشق را گفتم؛ و از عشق که پرسیدند بی درنگ، مادرم را گفتم :)!...
تنها ترین بهانه برای زندگی ست مادر...
بوی بهشت می دهد ،دامن پاک مادرم جمله به جمله عشق شد، از نوک پا تا به سرم بوی خدایْ می دهد با تو حوالیِ دلم خدا همیشه با من است به خاطر تو مادرم سجده پس از خدای من، حج من و نیاز من به کعبه احتیاج نیست تو قبله ای و باورم به اعتبار بودنت ،خانه همیشه سرپناست شاه غم و غصّه ی من ،ای شاه بیت دفترم گل های رو پیراهنت، شکوفه می دهند هنوز ای بانیِ فردوس من ، ای رود باقی کوثرم...
میگن یه انسان معمولی چهل و پنج واحد درد و تحمل می کنه، اما یک زن موقع زایمان پنجاه و هفت واحد درد رو احساس می کنه و این درد معادل شکستن همزمان بیست استخونهخواستم بگم این تن به فدای دویست استخون توی تنت مامان....
از آن دسته آدم ها هستم که بلد نیستند زمانِ مناسب برای نوشیدن چای را تخمین بزنند! یعنی یا زبانشان را می سوزانند و تا تهِ روز از زبری اش زجر می کشند، یا آنقدر می مانند خنک شود که دیگر با شربتِ تلخ فرقی نکند!معقول ترین راهِ حل اما برایم نعلبکی ست!هنوز مثل قهوه خانه ای ها، کنار استکانِ چای شیرینِ صبحانه، یک نعلبکی می گذارم!دی ماه که بعد از نیم سال رفته بودم رشت صبحِ اولین روزِ بودنم مامان از کابینت های بالاییِ کمتر استفاده شونده ی آشپزخانه، یک ...
مدال طلا را به گردنش انداختند و تشویق حضار صدا را به صدا نمیرساند.. خبرنگار اینگونه سوالش را پرسید: پسر قهرمان حالا مدال طلا رو میخای اول ب کی نشون بدی؟ میکروفن را به سمت پسرک گرفت و اینگونه پاسخ شنید: مامانم... همین.. دیگر هرچه از او پرسیدند پاسخ نداد؛ فقط یک بار پرسید: جشن کی تموم میشه؟ میخام برم مدالمو ب مامانم نشون بدم. جشن تمام شد و پسرک و پدرش سوار بر ماشین به سمت خانه میرفتند ک پسرک با کنکاش و کنجکاوی به اطراف نگاه ...
عاقلانه کنار گذاشتمتاما هر بار که مژه ای می افتدروی گونه ام بی اختیارتو را آرزو می کنممثل بعضی صبح هاکه یادم می رود نیستیو من برایت می نویسم صبح بخیر مامانم!...
مامان مهربونم بهشت هم برای فداکاری های تو کم است روزت مبارک بهترینم...
مادرها درجه بندی دارند... بعضیا مامانن، بعضیا مادرن بعضیا مامی، ماما، بعضیا فقط اسمن... بعضیا کنار اسمشون یه جون هم دارن... مثلا فلانی جون...بعضی از مادرا، پدر هم هستن... مَرد...بعضیا فقط اسم مادری رو یدک میکشن، مثل مادر فلان فامیلِ ما که تو شصت سالگی بعد از ۱۲ سال دوستی با پیرمرد هفتاد ساله ای.. به زور و یواشکی و شبانه بردش سر سفره عقد که بخاطره موقعیتش دوماه بعد بلیطش رو بگیره بره کانادا.. کی؟ موقع زایمان دخترش!! اولین نوه ش.....مادر ...
ماماننبودنت جمعه هایی استپر از دلتنگی...من هر چه بلد باشمنداشتنت رو نابلدم...
سجود من در زمین فقط برای مادرست اسم قشنگ عشق من مامان جان حاجر استطلوع خورشید را دیدم در نگاهت مادرمبدون شک تو خدای من در زمینی، بزار بگویند من کافرممن کافر عشق تو ام سلطان مهرسلطان بی همتا مادرمرفیق دردها مادرمصدای بی دعوا مادرمنگاه بی معنا مادرمحالا بگوویید من کافرم!وصف مادر پایان ندارد ، پس باز میگوویم مادرم...
مامانروزها با خودم کلنجار میرم که بخاطر تو زیبا زندگی کنم!بخندم،به ساز دنیا برقصم!اما یه لحظه،یه خاطره با یه عالمه حسرتهمه چیزو خراب می کنهامروز روز مادره و چقدر جایت کنارم خالیهاما باور دارم و خوشحالم جای خوبی هستیروزت مبارک فرشته ی آسمانی...
سلام عشق ترین عشقِ دنیامهربون ترین فرشته ای که خدا آفریده،قشنگ ترین مامانِ رویِ زمین،الهی که خودم دورت بگردم حضرتِ مادرروزت مبارک مامان مهربونم...
بحث نیم رو داغ استصبح جمعه در خانهرسم جالبى داردتخم مرغ صبحانه.هر کسى جداگانهمى پزد سلیقه ش رامى کند خودش اجراشیوه ى دقیقش را.ظرف ویژه ى بابارویى است و اسقاطىزرده ها در این دورىبا سفیده ها قاطى.من سفیده را ته دیگیا برشته مى خواهمزرده و سفیده م راهم نمى زنم با هم.تخم مرغ مامان همشُل تر از من و باباستاین سلیقه ها امادر کنار هم زیباست...
مامان عزیزم ! در روز تولدت دوست دارم کنارت بشینم و با هم از همه خاطرات تلخ و شیرین گذشته صحبت کنیم . ، از سفر هایی که رفتیم ، روز هایی که با هم خندیدیم یا گریه کردیم . من در کنار تو همیشه احساس آرامش و امنیت میکنم ....
مهم نیست در چه سنی باشم،هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم:مامان بیا نگاه کن!...
پسربچه ای که عقب تاکسی نشسته بود از مادرش پرسید: «امروز اون قطار رو برام می خری؟» مادرش گفت: «نه مامان جون، امروز نه.» پسربچه گفت: «پس کی؟» زن گفت: «دفعه بعدی که اومدیم بیرون.» راننده از آینه نگاهی به زن و پسر کوچکش کرد، بعد گفت: «خانم اگه دارید به بچه می گید دفعه بعد، لطفا دفعه بعد که اومدید بیرون حتما براش بخرید.»زن پرسید:«چطور؟»راننده گفت: «برای اینکه چشم انتظار میمونه... انتظار هم خیلی سخته... یا قولی ندید یا به قولی که می دید عمل...
مامان! کلافه اَم تک و تنها، بدونِ توشاید خبر رسیده به گوشَت از این و آن امشب اگر دوباره به رؤیام آمدی دیگر نرو، تو را به خداااا پیشِ من بمان...
یه مامان که همدم و پایه باشهمساویه با یه لشکر دوست و رفیق......
خواهر که داشته باشییعنی خدا دیگه خیلی دوستت داشتهکه بهت یه مامان کوچولوی دومیه رفیق مهربونو یه همبازیِ همراه داده...
دیشب به مامانم گفتممنو بفرست خونه شوهر خودتو راحت کنگفت : اولا کسی از جونش سیر نشده بیاد تو رو بگیره...دوما حق الناسه ما خودمونو راحت کنیم دیگران رو ناراحت.عاشقتم ننه...
مامان من معتقدهشوهر میخوام چیکارروم نمیشه بهش بگم خودش شوهرمیخواست چیکار؟...
دختر مومثل خودت تربیت کنهمونقدر با حیاهمونقدر نجیبهمونقدر مهربونهمونقدر دوست داشتنی...فدای مامان خوشگلش و دخترم بشم...