می دَمَد آلاله قامت ، می نماید سرو ناز
چشمِ نرگس های فرودین زده مست و خمار
می برد دل را به صحرای جنون هر بامداد
برگ هایِ مستِ بارانِ خورده ی باغِ انار
می چکد آهسته بر کنجِ دلم هر بامداد
اشکِ شوقِ قاصدک های نحیفِ بی قرار
نعره یِ مستانه ی رَز ، عِطر رازآلود رُز
خوشه های سبزِ گندم، پنجه ی نازِ چنار
آنچه گفتم و آنچه بینی در سحرگاهان عید
شرحِ شورانگیزِ شعرِ دیگری از کردگار
سید عرفان جوکار جمالی
ZibaMatn.IR