روزی را به یاد دارم که
تمامِ دلخوشیِ جهانم، فشردنِ دستانت بود
وقتی که اضطرابِ اولین دیدار، جانِ یک آدم را میگرفت...
اکنون نیز همان است
یادت می آید؟ گریه کردیم، خندیدیم، غصه خوردیم، قدم زدیم، رفتیم، آمدیم...
بی شک انتها در عشق نامفهوم ترین کلمه یِ بشر است وقتی که حتی به وضوح، جسم ها تسخیر می شوند...
با همه یِ وجود خوشحالم که به دنیا آمدی
و من هم در زمانه ای هستم که تو برایِ زیستن برگزیده ای
تولدت مبارک و به ماجرایِ جهان خوش آمدی
حتی اگر باعثِ تمامِ دلخوری هایم باشی...
علی رغم همه یِ علی رغم ها تولدت مبارک
ZibaMatn.IR