زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

تمام شهر را هم که بگردی
دیگر منی برایت تکرار نخواهد شد
تو اکنون آنچه را که میخاستی در جای دیگری یافته ای اما
من دیرزمانیست از انچه میخاستم دست کشیده ام .
اری
گاهی
قید همه چیز را میزنیم...
از هرچه صبر سیر میشویم
از خواستن خالی و از گذشتن پر میشویم
دیگر چیزی در این میانه ها نخواهد ماند
لبریز از گذشتن و رفتنیم،
از جایی به بعد میدانی دیگر
جای ماندن نیست...
هم من میدانم و هم تو
دیگر با تمام تفاوتها ی میانمان
دیگر چیزی اینچونین تکرار نخواهد شد.
هنوز هم
با اینکه مسیرمان مدتهاست از هم جدا شده است
به خاص بودنش معتقدم.
شاید از تو چیز دیگری ساخته بودم
شاید زاده ذهن خودم بودی نمیدانم...
من تو را تنها میخاستم و تو ...
بگذریم
افسوس که چقدر فرصت با هم بودنمان اندک بود.
تو را نمیدانم اما من
همیشه نگاهم سمت تو بود
مثل گلهای گازانیا
که هر روز صبح به سمت خورشید گشوده میشوند
جان میگیرند
و
قبل از غروب
جان میدهند

میان هر طلوع و هر غروب
در همین فرصت اندک
تو از من یاد میکنی ...
فراموش نکنیم که
《ادمی به امید زنده است》.
یکشنبه
31  اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
ZibaMatn.IR

♡سورا♡ ارسال شده توسط
♡سورا♡


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن