عزیزِ مهربانم،
قولی بمن بده؛
که وقتی یکدیگر را دیدیم،
با تن و جانِ هم بیگانه نباشیم.
می خواهم حلالِ معادله ای دو سویه شویم.
تنگ در آغوشم گیری و تنگ در آغوشت گیرم.
بفشاری ام و بفشارمت؛
آنقدر سخت،
آنقدر محکم؛
که عبور کنیم از هم.
که خود را بیابی در تنم.
که خود را بیابم در تنت.
که جانم حل شود در جانت.
که جانت حل شود در جانم.
بگذار این بار شراره هایِ آتشینِ تنت؛
بیدار کند خاکِ سرد و مرده یِ تنم را.
بگذار هُرمِ نفس هایت را نفس به نفس تازه کنم.
می خواهم این بار خالقُ تنِ بی روحِ من؛
تو باشی.
و طنین بیفتد در تنِ کائنات که؛
دمِ عیسویِ عاشقی جانِ دوباره ای بخشید به معشوقی.
ZibaMatn.IR