درد هایم یکی یکی درمان می شد
اما انگار اثر مُسَکِن بود
همانقدر دور
در کنارم باش
حضور چشمان تو
تکسین آرامش های پوشالی ست
باور کن...!
گه گاهی خود را در آغوش
می گیرم آنقدر محکم که جای
نبودت پر می شود
حتی عاشقانه های من و آیینه
چشمانم را کور می کند
و دریا از ازل نابیناست
تبسم کن
که اخم هایت زیبا تر از
دیروز است
اما امروز
امروز چیست؟
چیزی از مفهومش نمی دانم
شاید یکی از کسانی که
تو را باور کرد
علیرضانجاری(آرمان)
ZibaMatn.IR