من باید بوکوفسکی می شدم
و یا کارور
لاجرم امیر آقایی شدم!
غوطه ور
میانِ کاغذها و نوشته هایِ بی شمارم.
نه شاعری به غایت
نه کتابخوانی به تمامی،
در این میانه یِ تردید و تناقض
شعرهایی مرا سرود
و من هم شعرهایی را.
با این همه اما
راضی ام
چندان که خود می دانم،
و این سیاهه ها که بعضأ می خوانید
شرحِ حالِ شاعری ست
که تنها با کاغذ ها
شروطی نانوشته دارد،
و همین.
ZibaMatn.IR