به تُ ک فکر می کنم
شب خودش راز گشایی میکند
سر به مُهر بودنت را ؛ کاشفم جاذبه ی
چشمان شب رنگت را ک انعکاسش مرا
به مرز جنون می کشاند .
مستی چشمان تُ نوشِ شرابی ک
جرعه جرعه اش مرا خرابِ عشق می کند..
در وصف تُ شعر نوشتن
سخت پریشانم میکند ک
مبادا واژه تو را در حصار خود گرفتار کند ؛
حسودم به هرآنچه ک تُ رادور کند
از منِ عاشق ؛پس از تُ گفتن را
پایان می دهم عشق جانم !!
قصه بودن تُ ؛ شب زنده داری های من ؛
شب و دلبرانه ی خاص دل بماند در سکوت
و آرامش محضِ شبانه هاااا..
شب راز قشنگی دارد ک میماند بین من ؛ تُ
و خدای عاشقانه هاااا..
ZibaMatn.IR