پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چِشم تو پر از ناز و کرشمه ک برای منِ شیدا دین و ایمون نمیزاره خیلی وقته ک دخیلُ بستم به چشمون سیاهت به اون برقِ نگاهت اومدم حاجت بگیرم شفای درد بی درمون این عشقُ بگیرمچشمای تو کعبه ی آمال منه طواف به دور چشمِ تویکی از آرزوهای محال منه اما اومدم ممکنش کنم این آروزی محالمو با گوشی چِشمی از نگاه توسعی و منای چِشمونتهمون زمزم زلال وپاک چِشم توست دلبرکم میبینی چِشمون سیاهتو چجوری منو هوای کردهمنو برده زیارت...
در سحرگاهِ عشق حوالی چشمانِ به نم نشسته وضو میگیرم خیالت را ؛؛ایستاده ام در محرابِ مقدست به قد قامت نمازی ک تمام نیتش تویی؛؛دستانم را گره میزنم به ربنای قنوتِ حضورت که برایم آرامشی است ناب وملکوتی درکل وجود؛در انتهای این حضور ناب سلامم را به تشهدی ک تورا شاهد کند بعشق پذیرا باش ومراهمین کافیست که تازه مسلمانم به کیش وآیین تو جانا....بداهه نویسی شبانه زهرا زمانی...
درمن کافریست که به تو سخت ایمان دارد؛ عشقت جرم سنگینی است که حکمش کفر بر دین است ؛ اما منِ عاشق بهایش رابه جان دل خریدارم .. ای محبوب دل کافر به عشقتایمانم را بپذیر ؛دوست داشتن تو یه ممنوعه شیرینی است که گناهش را به گردن میگیرم ..ای زیباترین گناه من دوستت دارم...بداهه نویسی زهرا زمانی...
گاهی هممون به خودمون یه بوسه یه آغوش گرم ؛یه حس محبت آمیزکه بتونه توی این آشفته بازار دلمون رو آروم کنه بدهکاریم ؛دل بی قراری ما دیگه ربطی عصرای جمعه نداره...انگار جمعه ها دلگیر نیست این دله ماست که گیره....؛دل ِ دیگهگاهی هوس چیزای میکنه کهبرای داشتنشون باید بچه شدوبچگی کرد ؛باید به دل بها داد ؛فرصت دادسری بهش زد باید همیشه هوای دل خودمونو داشته باشیم همین دله ک تورو عاشق ،تورو معشوق ،ودرکل تورو آدم میکنه ...✍ب...
درصحنه پرآشوبِ زندگے ام آمدے وهنرپیشه سڪانسِلحظه هاے عاشقے شدی..دیالوگ هایت را ازبرمے ڪنم ڪه به هنگام نقش عشقت دلم قرص باشد به ڪسب اسڪارعاشقی......
در این شب های تنهایی دلم فریاد می خواهدک بشکند این سکوت را وصدای قدم عشق در دل شبچو مهتابی است ک روشن می کند این قلب بی تاب را ..مرا بخوان در آسمان دل ک خوشه چین کنم ستاره ز وجود رادر گندمزار هوای بودنت..مرا در ماهِ نگاهت به گوشه چشمی غرق کن جانا وچه زیبا می شوددر این شب های تنهایی هوایت را به سر وعشق نابت را به دل دارم ..قصه ی عاشقی را به شب گفتم به سکوتش به ماه آسمانش ستاره و کرانش و درآخر به خدای ب...
به تُ ک فکر می کنم شب خودش راز گشایی میکند سر به مُهر بودنت را ؛ کاشفم جاذبه ی چشمان شب رنگت را ک انعکاسش مرا به مرز جنون می کشاند .مستی چشمان تُ نوشِ شرابی ک جرعه جرعه اش مرا خرابِ عشق می کند..در وصف تُ شعر نوشتن سخت پریشانم میکند ک مبادا واژه تو را در حصار خود گرفتار کند ؛حسودم به هرآنچه ک تُ رادور کند از منِ عاشق ؛پس از تُ گفتن را پایان می دهم عشق جانم !!قصه بودن تُ ؛ شب زنده داری های من ؛شب و دلبرانه ی خاص د...
اجابتت را به پروانه ی هوای بودنت می سپارم گوش خدا همیشه آماده ی شنیدن آرزوی شماست.....
بیقراری دلت زیباست وقتی بدانی جای برای قرارهست دلتان را بسپار به خدا آرامت می کند آرام آرام زهرا زمانی...
امشب دلم میخواد بیخیال ترین آدم دنیا باشمیه فراموشی بگیرم و هیچ چیزو هیچ کس بیاد نیارم جز تو ؛ شب ک مال غصه خوردن نیست ،غصه ها بمونه برا فردا امشب میخوام عاشقانه ی زیبا و خاطر انگیز برات بسازم ک هیچ موقع از خاطرت محو نشه ، یه جشن دونفره ؛ من ؛ تو ؛ حس قشنگ عشق ، ای جان ک چه شبی بشه امشب ،شب عشاق فردام خدا بزرگه ،فقط امشب وعاشقانه های بینظیرش...زهرا زمانی...
چه خوش باور است ؛ فاصله را می گویم خیال می کند این دوری تو را از خاطرم پاک می کند ؛هرگز ؛ هرگز!!..یادت نه رفتنی است نهفراموش شدنیتو ماندگاری ای عشق فاصله را دوست دارم چون شوقِ دیدارت را در تقویم و روز شمار لحظه هایمبرای منِ مجنونِ به انتظار مهیا کرده ..فاصله خیال واهی دارد ک تو را از من بگیرد حضورت درقلبم محفوظ و همیشگی است ..فاصله چه خوش خیال شده ای !!!...زهرا زمانی...
همین عشق است جرمِ سنگینم که حکمش رانهادن کفربر دین است؛ ولیکن منِ عاشق بهایش رابه جان دل خریدارم توای دلبر من کافربه عشقت رابه ایمانم پذیرا باش و میدانم عزیزدل همینم باز کفر بردین است...زهرا زمانی...
زیر بارون نگاهت جون پناهِ تو میشم این نگاهی ک تو داری همه دنیامُ ک برده همه دینم شده چشمات نگاه و چشمای زیبات منِ عاشق و هوایی کرده باید از عشق تو جون داداینچنین مردن از عشقت یه آرزویِ محال بودولی اینبار زیر باروون نگاهت جونمو میدم و میشی یه آرزوی ممکن ...زهرازمانی...
میخواهم برایت خدایی کنم ،سوره ی در وصفت نازل و پیامبر حدیث عشق شوی. پیامبر جان دل! کلمات وواژه هابه قداست وجود پاکت ؛سجده می کنند تمام تورا .. معجزه ی زیبایِ نبوت عشق!به همین اعجاز قسم؛تا قیامت عاشقی دوستت دارم ..زهرا زمانی...
گفت: عاشقت نیستم ؛ بند دل به یکباره پاره شد.حال دلِ بیقرارم را فهمید ،با عشق صدایم زد: عشق جانم نگاه در نگاه ؛آنجا بود که عاشقی را ازچشمانِ به نم نشسته اش فهمیدم .دلبر ناز دل !!کلام چشمانت برایم زیباترین ملودی است ک با گوش جان شنیدم ...زهرا زمانی...
دیوونه چطور دلت اومد این همه عشق و فراموش کنی و از یاد ببری.مگه نمیدونستی دوست داشتنت برام مثل *نفس* بود اما دیگه بعد تو نفس کشیدن برام سخت وعذاب آور شده.بی وفا نمی دونی چقد دلم هواتو کرده و هرلحظه مرور خاطراتت شده همدم این روزهام، تو قول داده بودی همیشه پیشم بمونی وتنها نزاری تو ک میدونستی من از تنهایی میترسم و ترس نبودنت داغونم میکنه چرا بی وفایی کردی ..چراااا؟یادته همیشه می گفتی: آدم عاشق دیوونه است ومنم باذوق بهت میگفتم: من چقد خو...
پاییز وبرگ ریزان ؛گلدان های کنارپرچینِ خانه ی قدیمی؛ سکوت مطلق محله ؛ همه نبودت را به رخ می کشند جان لحظه ها..وجودت زمانی پاییزرا برایم بهارانه می کرد؛ گلدان هاباطراوت وشادابی آبیاری می شدند شکوفه می زدند با وجودپرزمهرت ..هیاهوی وشلوغی حضورت روح میداد به جان دلِ خانه ؛اما اکنون که نیستی نشانی ات را ازپس کوچه های غربت پاییزمی گیرم تا شاید بیابم ردت را؛شاید...زهرا زمانی...
پاییز طعم شیرین وملس انار نوبرانه راخوشمزه ونمکین در دهان واژه ها و زیر دندان احساس می آورد و عاشقانه های پاییز رادوچندان میکند ؛پاییز همیشه یادآور قشنگی های زندگی است به وقت پیشکش رنگ های بی بدیلش..پاییز را دوست دارم بخاطر تمام نوبرانه های نابش .. همین است پاییز را دلبرانه دوست دارم ...زهرازمانی...
شبگردِ کوچه پس کوچه های شهر توام کجا مانده ای ؟ ک دل آرام و قرار ندارد؛شب و سکوتش همه تورا یادآوری میکنند بگو جانا نسبتت باشب چیست؛؛؟ک همه تویی... زهرا زمانی...
زنانه مینویسم دلتنگی های هر روزه ام را در کام کلمات غریبِ عشق تلخی اش جان لحظه هاااا را می آزارد ک این هم عادت عشق است تلخت میکند تا شیرینی ملس انتظار برایت آسان شود *تنها دلیل زندگی* زنانگی هایم را مردانه به انتظار باش ... زهرا زمانی...