رسیدم به چراغ قرمز
دستشوُ نزدیک دستم کرد و گفت: یه اعتراف
گفتم: بگو، گفت: حس کن، نشنیدی؟
یه لحظه مکث کردم گرمای دستش داشت حرف میزد اولش واضح نبود ولی تا با قلبم گوش کردم داشت به وضوح میگفت: دوست دارم
و این اولین ابراز علاقه ای بود که مستقیم رفت توی قلبموُ با ذره ذرهء وجودم حسش کردم اصلا تکراری نبود و از روی عادت هی نمیگفت جانم، عزیزم، دوستت دارم رو
و چه شیرین میشه گاهی بدون کلمات حرف زدن...
ارس آرامی
ZibaMatn.IR