وطنم
قرن هاست که خون می کارد
و لباس آتشین، تنپوش فرزندانش کرده است
و چنگش را به خون عزیزانش خضاب کرده...
نازنینم، مویه مکن!
هان که اینجا تماشاخانه ی خون است
تو، بیا خون معشوقه ات را پیدا کن…
اینانند شهیدانت…
که با افتخار و سربلندی سر از مزارشان برون آورده اند
بیا و معشوقه ی گمشده ات را پیدا کن...
نازنینم، مویه مکن…!
هان که مرا بکش و تمام خونم را بیاشام
اما مویه مکن!
مگر نمی دانی معشوقه ات
رونده در مسیر آفتاب است
و گیسوان صبح و رعد را شانه می کند
و آغوشش را به روی کشتی و ترانه و افق سرخ گشوده است
مویه مکن!
که وطن ما، لباس آتشین تنپوش فرزندانش کرده است
و چنگش را به خون عزیزانش خضاب کرده...
آه وطنم!
با کابوس شمشیر بران و طناب دار تو را خواب می بینم
خواب می بینم
خواب می بینم...
شعر: رفیق صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR