شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مرگا به من! که با پر طاووس عالمییک موی گربه ی وطنم را عوض کنم...
وطنم قرن هاست که خون می کاردو لباس آتشین، تنپوش فرزندانش کرده است و چنگش را به خون عزیزانش خضاب کرده... نازنینم، مویه مکن!هان که اینجا تماشاخانه ی خون استتو، بیا خون معشوقه ات را پیدا کن…اینانند شهیدانت…که با افتخار و سربلندی سر از مزارشان برون آورده اندبیا و معشوقه ی گمشده ات را پیدا کن...نازنینم، مویه مکن…!هان که مرا بکش و تمام خونم را بیاشاماما مویه مکن!مگر نمی دانی معشوقه اترونده در مسیر آفتاب استو گیسوان صبح و ر...
آسمان، باید ببارد،برای تب داری وطنم... ***اگرچه، چتری ندارم!...
ایران..اسمش هم ابهت دارد..ولی مردمانش..همه غریبه پرستند..میدانید..ایران ، همچون پدریست که تا حد توانش ، هر چه فرزندانش میگویند را برایشان فراهم میکند ..ولی با این حال ، بازهم فرزندانش میگویند : ببین آمریکا چقد خوبه ، اروپا چقد خوبه ، چقد بچه هاشو دوس داره، براشون فلان میخره ، بهمان میخرهو ایران ، پدری مهربان و زحمت کش ، سرش را بخاطر حرف های فرزندانش ، پایین میندازد و دلش هزاران تیکه میشودیاد بگیریم..پدرمان ، ایران را ، با تما...
چمدان بسته ام... امّا چه کنم دشوارستفکر دل کندن از آغوش تو یعنی وطنم......
دوستت دارمدوستت دارمو این تکرار مکرر رااین حجم وسیع عشق رانه میتوان سرودنه میتوان گریستو نه می توان پشت بهانه ها پنهان کردسرزمین منای وطنمو تنممن دوستت دارم......
با تو خوشبخت ترین عاشق تاریخ منم ای که آغوش پر از زندگی ات شد وطنم ️️️...
وطنم...و تنم،درد می کندهم وطنم،هم نفسم،پاره ی تنم،دردت به جانمایرانم، تسلیت...
جایِ زخمِ باورهایم بدجور تیر می کشد ...من هم در این هوایِ بیمار ، نفس کشیده ام ...و چه بی اندازه خسته ام ...این روزهاتمامِ وطنمدرد می کند ......
از دیوارها / غم میبارد.../ کوچه ها / بهت زده / خیابان را / بغض گرفته / گلوی میدان / پُر از فریاد / چه کسی/ این پیراهنِ سیاه را به تنِ ما کرده است...! / به کجای وطنم دست بکشم / که نگوید آ...خ...
و تنت ، وطنم ...دستانت ، دنیایم ...چشمانت ، زندگیم ...بودنت ، سرنوشتم...
از خانه بیرون بیا تا زیبا شود این شهر،تا درختهای دودگرفتهی خیابانِ پهلوی سابقدوباره جوانه بزنندو جویهای لبریز بطریهای خالی آب معدنیاز نوطعمِ شیرین آبِ قنات را تجربه کنند.تا آبی شود این آسمانِ خاکستریو تابلوهای نمایشگرِ آلودهگی هوااز خوشی به رقص در بیایند. از خانه بیرون بیا!بگذار نیمکتهای آن پارک قدیمیبا یکدیگر به جنگ برخیزندتا تو قهرمانشان را انتخاب کنی برای نشستن ! بگذار کودکان پشتِ چراغ قرمزهاتمام اسفندهاشا...
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم...