مثل بوی تازگی کاغذای یه کتاب نو ، مثل عطرِ خاکِ بارون خورده ، مثل ذوق و شوقِ پوشیدن یواشکیِ لباسای عید ، مثل طعم گس خرمالوی رسیده ، مثل تیزی نوک مدادرنگی ها وقتِ شروعِ مدرسه ، مثل جرعه ی اول یخ دربهشت توی اوجِ تشنگی و گرما ، مثل لذّت شریک شدنِ بستنیِ دوقلویِ شکلاتی ، مثلِ شاملو خوندنای دوتایی زیرِ بارون ، مثل عصرایِ پائیزِ ولیعصر ، مثل نیت کردن موقع هم زدن شله زرد نذری خانوم جون ، مثلِ پیچیدنِ صدایِ اذان مؤذن زاده از رادیوی قدیمی ، مثل نوای ربّنای شجریان یه کم قبلِ افطار ، مثل چایی هل دار تو استکان کمر باریک ، مثلِ ... مثلِ ... نمی دونم بگم مثلِ چی ، ولی خیلی دلچسبه خنده هات دلبر ! عجیب به دل می شینه اصلاً ! گشتم ولی پیدا نکردم شبیه شو ، نبود چیزی که مثل لبخندات حال دلمو خوب کنه ، که یه جور خوبی عوض کنه حالمو . هیچی مثلش نیست توی این دنیا به گریه های شبونه م قسم ؛ اصلاً ول کن این حرفارو ، دو ثانیه از لبخندت گذشته ولی انگاری یه عمر آزگاره که گذشته . تا دنیامو غم نگرفته یکم بخند دلبر ! درسته من خیلی وقته پائیزم ولی تو بخند که خنده هات طعنه می زنه به شکوفه های بهار :))!🌿♥️
ZibaMatn.IR