بیدار دلان ، عاشق لیلا به شبِ تار
تا وقت سحر ، در نگه یار گرفتار
افتاده به ره ، ساقی و مطرب پی لیلا
از پیچِ دو زلفش ، سرِ عشّاق؛ سرِ دار
گلبانگِ خوشِ عشق، که آید؛ به دل و جان
دلها، همه دلباز ؛ سحر عاشق دیدار
فرماندهٔ دل ، لیلی جان، گشته؛ که داند
سرباز شود ، سر بدهد ؛ دل برِ دلدار
با باده، بگیرد ؛ وضو ؛ پیر خرابات
مستانه نشیند ؛ به میخانه به افطار
بادصبا
ZibaMatn.IR