نیستم همراه هر، آشفته حالی ؛ ربّنا
اهل دردم ، عشق داند ، روشنی؛ در هر بلا
تو خدایی کن،درون سینه ام ؛ محرم تویی
خوب معنا کرده ای،ای جان عشق قل انما
ناخدایان، گر خدایی می کنند بیگانه اند
با منی که راهی دریای عشقم از وفا
رهنمونم گشته ای ساقی بده پیمانه را
من به غیراز عشق نمی گویم سخن باشد خطا
گر به غربت خون خورم با آه و حسرتهای دل
سر به پای عشق می دارم به جان تا انتها
ترک کوی عشق نمی خواهد دل دیوانه ام
عشق را از ابتدا دادند به جان ما بها
ZibaMatn.IR