من چشمانی که تو را دوست دارند را دیدم
نمیدانم چرا از خودم به این مرحله رسیدم
دستان تو شیرینی از سیب برایم آوردند
منی که به گناه در این در و پنجره آمده ام
باز هم در این شب تیره، در انتظار تو هستم
بیا و به یادگار شبهای بی خواب با من بمان
چشمان تو ستاره هایی که روشنیم را فرا می خواند
وجود تو در قلبم، شعله ی عشق را از نور می چیند
به تو نیاز دارم در این شبگردی و تنهایی
از گرفتاری شب، با تو به رهایی روشنی آمده ام
ZibaMatn.IR