مدتی ست کە چشم هایت در کوچەباغ چشمانم قدم نزدەاند
با نفس هایم عکسی نگرفتەاند
در گوشە ی چشم هایم ننشستەاند
گل های روحم را لمس نکردەاند و
در آغوش ترانە هایم بە خواب نرفتەاند،
مدتی ست رایحه ی راستین قصیدەام را نبوییدەای...
اما بدان که هنوز،
پیکرم باغی ست پر از درختان آوازه خوان
که یک به یک آواز عشقمان را سر می دهند.
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR