سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
آن بوسه یهول هولی دم ظهرتعجیب روزم را ساخت...
نه جانمروز،درد نداردشب است میفهمیتا به حال،چقدر مرده ای...
و پاییز در انتظار زمستان بودو شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق.....
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد......
باشی،شب از روز روشنتر است!...
روز،،،/حیران شد/حیران،،،/از کنارش/عبور کرد/محبوبه ی شب...
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریمامروز، دیروز نیستو فردا امروز نمی*شود …...
هر کسی یا روز می میرد یا شب. من شبانه روز...
روزا... بے حوصلہ ام... شبا خواب ندارم......