پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من تکه ای از خود را انگار که گُم کردمحالا دو سه سالی هست دنبال تو میگردمهرروز برای تو با یاد تو میخوانمدنبال چه هستم من افسوس نمیدانمیک حس تب آلوده ،سردرگم و ولگردمانگار که بعد از تو یک مُرده ی شبگردمایکاش که می دیدم یک لحظه تو را در خواببرگردو بیا اینجا یک لحظه مرا دریابای دور تراز رویا بافکر تو درگیرمبی مهر شدی رفتی از دست تو دلگیرمای خاطره ی شیرین یک روح پر از دردممن واژه ی تکراری آتشکده ای سردمرد می شوم از چشمت با دی...
من همانم که به امواج جنون دلبستمدل به دریا زده ام عاشق دریا هستمغرق آشفتگی ام خواب تو را میبینمموج طوفان زده ای ساکن رویا هستمرسم ایجاد کن و عشق به آغوش بگیرموج در موج بیا اهل همین جا هستم...
برای از تو سرودن شتاب خواهم کردبنای فاصله ها را خراب خواهم کرداگر نباشی و حتا سراب اگر باشیقسم که سجده بسوی سراب خواهم کرداز آسمان نگاهت نمیتوان دل کندبنام چشم تو غم را جواب خواهم کرددر انتظار تو هر لحظه ام پر از شعر استکه با مرور تو آن را کتاب خواهم کرداگر زمانه به من فرصتی دوباره دهدهزار دفعه تو را انتخاب خواهم کرد...