شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
محتاجممحتاج یک فنجان چایکه پهلویش تو باشی...
به تو محتاج چنانم که فقیری به درمبه تو مشتاق چنانم که غریقی به کنار...
از فاصله ها خسته، محتاج به آغوشمباید تو بلد باشی، بر سینه فشردن را...
دیریست که از رویِ دل آرای تو دوریممحتاج بیان نیست که مشتاقِ حضوریم ......
یک دانه ی تسبیح نماز سحرت را ؛؛؛ آرام به نامِ منِ محتاج بینداز....
گاهی در وجود مان به قبرستانی محتاجیم برای چیزهایی که درونمان میمیرند......
قوی ترین مرد دنیا هم باشی ،باز محتاج خل بازیای یه دختری !...
درسکوتی که دلت دست دعا باز نمودیاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز...
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجحرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج...