اشکهای من شفابخش است شفابخش بود که آیینهی لال شروع به حرف زدن نمود شفابخش بود که دیوار اعتیاد به تَرَکهایش را ترک کرد شفابخش بود که گلدانِ عقیم فرزندانِ پژمرده به دنیا آورد شفابخش بود که پنجره که منظره به جنونِ باران رسید!...
نگران نیستم همه چیز درست میشود... آب ریخته روی زمین جمع نه، اما خشک میشود... قلب شکسته خوب نه، اما ترمیم میشود... و هنوز هم می توان در گلدان شکسته گل کاشت...