متن احساسات عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات عمیق
سالهاست..
قلبم را با دوست داشتن هایت مهر و موم کرده ام
و لبانم را
با بوسه هایت..
گلگون
اگر می دانستید با یک صبح به خیر،
دل آدم چقدر قرص می شود
برای گفتنش هیچگاه خود را به کوچه ی بی خیالی و فراموشی نمی زدید!
خورشید منتظر سلام هیشکی نیست
، صبح برای بیدار شدن نیز
هیچوقت خواب نخواهد ماند!
اما به قول آن ضرب المثل معروف...
هیچ میدانی
که من در قلب خویش،
نقشی از عشق تو
پنهان داشتم...
هر کاری که میکنم
باز به چشم تو نمیآید و میگویی:
دو دلم در عشق تو!
عیبی ندارد،
خودم دوست دارم
به جای دو دل، هزار دل باشم
تا با هزار دل، دوستت میداشتم
تا با هزار دل، برایت جان میدادم.
عشق واقعی برای همیشه ماندگار است.
عشق واقعی به سوی تو نمی آید
بلکه باید در درونت باشد.
فقط عشق واقعی می تواند
سختی منتظر بودن را کم کند.
گلچین سرودهای مریم
خشکیده بر لبانم لبخند مهربانی..
کز شوق خنده هایش عمریست بیقرارم
شب،
از قابِ پنجره آغاز میشود،
جایی میانِ سکوتِ دیوارها
و نفسِ آهستهی زمان....
ماه، روی شانهی من خم شده است،
و رازِ ماندن را
در گوشِ سایهها نجوا می کند.
پراز بال و پرم...
از گون تا گندم...
از یاس تا یاسین..
صدای دوری میآید،
از جایی که چراغها...
بعضی وقتا ارزش واقعی
یک لحظه رو نمیفهمی
تا وقتی که تبدیل به یک خاطره میشه !
زندگی یعنی
تعادل ایجاد کردن بینِ
نگه داشتن و رها کردن
نه زیادی به چیزی بچسب
نه زیادی همه چیز رو رها کن !
پرواز را بال لازم ست
شکفتن را نور
سوختن را هوا
وطپش را طپش لازم ست اما کافی نیست
نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع میکنیم،
بلکه قلب هایی است که جذب میکنیم.
گیــــــراتَر از الکُل/
حتّــــی ترامادول/
با هر روانــگردان/
در هر مِتی مــازول/
چون قُلّه ی قلْیان/
در فتح هر قُل قُل /
از لحظه ی آغاز/
تا رد شدن از پُل/
باسرعت یوفو /
همراه با پاترول/
در هر کجا باشم/
از جاسک تا بابل/
ایلام تا مشهد/
از خارک...
چقدر سخت است تماشاچی بودن
وقتی در گذشته ای دور دلیل بخش عظیمی از واکنش ها و ذوق هایت به او منتهی می شدند.
هرگز فکرش را هم نمی کردم نظاره گر بودن آنچه می خواهی و متعلق به تو نیست تا این حد عذاب آور باشد
کاش اینگونه نبود...
مـבاב عشق בر בستان
کشم نقش تو را اے جان
بـہ برگ کاغذ این בل
رخ زیباے تو مهمان
اگر چـہ نیستے پیشم
ومن בرگیر این هجران
ولے نقش رخت حک شـב
بـہ این בل تا ابـב قربان
شعلههای آتش
میان تنور سینهام را
فقط با باران بوسهی لبهایت
خاموشی میپذیرد.
اگر تلخ است کام کوهکن با دوری شیرین
به عهد خود وفا کرده اگر عهدش شکر دارد
مملو است בر خاطراتم،
رב پاے چشم تـــــو...
نبض قلبم. בر کنج نگاهش شـב اسیر.
فرقی ندارد...
کجای جهان ایستاده ای!
من در خیالم با تو
از تمام مرزها گذشته ام.
ایستاده ام....
روبه روی آسمان
مغرورتر از همیشه!
او از ماهش می گوید،
من از چشم های تو
اینبار
صدایش زدم
نه یک بار سه بار
و هر بار گفت بله
و نمیدانست
جانم که می گفت
هزار جان در من
می رویید
اینبار جانم بی جان شد.
اما زبانم لال اگر روزی نباشی
بامن کسی غیراز خیالت همنشین نیست