پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو می تونی ساعت ها بشینی وپشت سر من حرف بزنی،خیال بافی کنی،قضاوت کنی،بهم تهمت بزنی یا حتی فحش بدی...اما بهتره بدونی درست همون لحظه ای که تمام وجودت پر از کینه شده؛من توی بهترین کافه ی شهر نشستم ودارم بستنی وانیلی می خورمبا تزیین توت فرنگی!خوشمزه ست؛امتحان کن...
روی دیوارای سنگی بنویسرو گلای توت فرنگی بنویسخودتو درشت و زیبا بنویسمنو عاشق منو تنها بنویسروی نغمه های بارون بنویسبا غم لیلی و مجنون بنویسروی شفافی چشمه بنویسبا هزار ناز و کرشمه بنویسبا شروع یه نت دو بنویسمنو خط بزن فقط تو بنویس...
ما دختر شدیم تا طره طره شب را به دستان قدرتمند معشوق بکشانیم...دختر شدیم تا چین چین دامنمان امن ترین جای دنیا باشد برای سری که پر از دردسر است...دختر شدیم تا سمبل زیبایی و احساس سمبل رقص و طراوت،و پر از شور و اشتیاق برای عاشق بودن باشیم.صورتی ترین احساسات دنیا از آن ماستاصلا بهار آغاز نمی شود مگر آن روزی که دختری جلوی آینه لب هایش را همرنگ توت فرنگی کندیا زیر درختانی که به عشق آذین بسته شده اندشکوفه های...
اگر یک کلاغ چهل کلاغ استپس چرا کلاغ پشت پنجرهبه تو نگفتاز توت فرنگی تا پرتقالفصل فصل دلم برای تو تنگ بود...