متن نغمه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نغمه
نفسم با تو شود شاد و،
دلم نغمه زنان؛
تپشِ قلب و صفای گلِ جانم با توست!
چشمان تو، چون ستاره در شب تار
لبخند تو، چو خورشیدِ در بهار
موی تو، چون پرِ قناریِ خوشخوان
صدایت، نغمه ی بلبل در نغار
ای دخترِ پاک و معصوم، ای لاله یِ نور
تو مظهرِ عشق و امید، در این روزگار
روزِ تو مبارک، ای گُلِ یاسِ سپید
با...
چشمه ی جوشانِ قالی، نغمه ی جانِ چای
مهرِ خورشید تابان، در دلِ این ماجرا
در هر گره، رازِ عشق، در هر تار، نغمه ی یار
مهرِ تو، ای قالیِ جان، در تار و پودِ این نگار
مهرِ تو، ای چایِ ناب، در رگ و جانِ این جهان
مهرِ تو،...
نغمه ی عشق و شور و حال شاعری
بر لبان نغمه سرای هر دیار
بیست و یکم مارس، روزی به نامِ شعر
جشنِ واژگانِ ناب و لحنِ دلنشینِ شاعر
از حماسه تا غزل، از قصیده تا ترانه
هر کلامی، نغمه ی روحِ بلندِ شاعر
با قلمِ جادویی، نقشِ هستی می زند
خلقِ دنیایِ نو، در خیالِ روشنِ شاعر
عشق و امید و ایمان، در...
آمد بهار و گلها شاد و خندان
شد زمین از رنگ و بویشان، نگارستان
بر تپه ها خورشید رخشان، تابید
آسمان را غرق نور، کرد و بی کران
در این منظره ی زیبا و دل انگیز
یک روستا در خوابی عمیق، شد آرمیده
سبزه ها و لاله ها شاد و...
در ساحل نگاهت، دریای عشق موج می زند
گلبرگ بوسه ات، نغمه ی شور و عشق می خواند
پنجره ی دلم به روی بهارِ تو باز می شود
نورِ وجودت، تاریکیِ غم را می زداید
در آغوشِ گرمِ تو، غرقِ آرامش می شوم
بوسه یِ خورشیدِ عشقت، جانِ دلم را...
تابِشِ خورشید بر پنجره، نغمه ی شادمانی
پرده لرزان، گویی به رقص آمده از شیدایی
گلدان سبز، سرشار از طراوت و زندگی
میوه ها در کنار پنجره، هدیه ی رنگ و زیبایی
آفتاب در اتاق تابیده، روشنی بخشیده
روز نو، امیدی دوباره در دل آفریده
صفای دل در خانه ی...
دل انگیزترین نغمه ی زندگی
سکوت نگاه توست
وقتی که با هر مژه بر هم زدن
دوستت دارم هایت
به قلبم هدیه می شود
مجید رفیع زاد
پاییز در قلب این شهر،
برگ های رنگین کتاب روی شاخه های درختان جلوه گری می کنند
موج صدای لحظه ها در گوش زندگی نغمه سرایی می کنند.
نغمه ای روشن از پشت کتاب ها، همراه با تلالو روشنایی خورشید .
شهر را از تاریکی جهل بیدار می کند.
از طلوع آفتاب روی دوست
در زمستان مژده ی بهار می آید
سرود و نغمه ی نوروز
به گلستان شور هزار می آید
فیروزه سمیعی
ای نغمه ی عاشقانه ی دل!
خوش ضرب ترین ترانه ی دل!
«احساس» گرفته شوق تو باز؛
برگرد؛ بیا؛ بهانه ی دل!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
در نگاهم هزار سروده می خوانی
در صدایت هزار نغمه می بینم
در کویری که دشت خشکی خالیست
بر لبان تو من هزار جوانه می بینم
نسرودی آیا؟
غیر من رو به کسی در نگشودی آیا
دیده ای را به غمت تر ننمودی آیا
با چنین مهر و وفایی که تو دلبر داری
غصه از خاطر دیگر نزدودی آیا
شاخه لبریز دلآشوبی شهلایت شد
طاقت از سرو و صنوبر نربودی آیا
باد سرگشته انفاس مسیحای تو...