متن جگرسوز

شمعِ جانم زِ غمت رو به زوال است، امشب
دلِ من در قفسِ هجر، چه حال است، امشب؟

آتشِ عشقِ تو سوزاند وجود و جانم
در شبِ نیستی‌ام، مرگ وصال است، امشب

موجِ اندوه به ساحل زندگانی کوبید
این دلِ خسته زِ غم، فکرِ زوال است، امشب

خاکِ عشقت به...

نهادم دل خویش به پای عشق جگر سوز

کشیدم سرمه به چشمانم از این سیه روزی

فیروزه سمیعی

به هم آوا شدن گریه و باران سوگند
که جگر سوز تر از عشق ندیدم دردی