پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در بند دریاباران نیستقطره ایکه می داندنمی داندبه کجاخواهد رفت...
ها کنبه دستان تنهایی...
ایستادمچرخ زمان هنوزمی لنگد...
بی تاب ام کاشبر می گشتتاب کودکی...
به فصل*ت*برگ ریز*م*...
الفبفضل الفبای وفاابوالفضل...
دگرگونه اممی نگاردگ ر م...
مردابباور رودیکه جا ماند...
شب ، راه گم می کنمدر خمِ گیسویتو پیدا می شوم هر روزدر صبحِ چشمانت...
اگرچه بسیارند شغال هااما بیشههمیشه به نام شیراست...
به سوگنادانیسیاهپوشم...
بگذار درسیاهی چشمانت بخوابمشایدقرن ها بعدازرونق افتادبازارداغ این سکه ها...