پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روزی می رسد که نسبت به همه چیز بی تفاوت می شوی.نه از حرف و حدیث دیگران می رَنجی و نه از قضاوت کردنِ شان وه نه دلخوش می کنی به حرف های عاشقانه ی اطرافیانت. نسبت به همه چیز سِر می شوی و برایت رنگ و بوی بی تفاوتی دارد. دنیای تنهایی ات می شود خاکستری رنگ، تبدیل می شوی به خنثی بودن. روزی که نسبت به همه چیز بی تفاوت می شوی، دیگر آب دادن گلدان های لب حوض، صحبت کردن و آواز خواندن برای شان خوشحالت نمی کند از سر عاذت فقط انجامش می دهی. نسبت به این بی تفا...
ویرانه کردی، هر چه آباد بود را...من به باد سپردم تمام غصه هایم را...و خنده های زیبایت را که فقط به حالم خندیدی.....سنگدل چه کردی با من که حیرانم، می دانم روزی باز خواهی گشت، ای هر چه محال.....من خنثی نمی شوم حتی با خنده های سرد تو، دست ازین کوشش بیجا بردار، ای دلیل تمام سرودن های من.....بالشتم پر شده از خوابِ نیاز و پرواز..سقف این عشق پر از سوز و گداز است و بلاست.....هسته قلب مرا بشکافید....و ببینید اینجا....« به خداوند خوشی ها ...
کلماتی بفرستکه خلاصم کند از دلتنگیکه منوّر بزند در روحم...مین خنثی شده راهیچ امیدی به عوض کردن این منظره نیست...