چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
در فکر توام جانا آخر چه خبرداری ؟دیوانه شده لیلی ، کِز کرده به دیواری ...گویم به دلم حتما این هست گناه دلباید که بسوزد او از دوری دلداری ...اعظم کلیابیبانوی کاشانی...
فراموشم فراموشم بکن یارتو را با دیگری دیدم که چون یارچه می سوزد زدی آتش به جانمفراموشم تو خاموشم نکن یار...
و بی مِهرترین مِهرِ تقویم؛ جانم را تا همیشه از من سِتاند.(غروبِ غمبارِ دهمین روز از مهرماهِ نامهربانِ یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی)برایِ تمامِ وجودم(بابا) . شیمارحمانی...
تو جانم را بغل کردیو درد از جسم ِ من پَر زدعجب شوری به پا کردیسراسر شعرِ نابی که!شیما رحمانی...
وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم ! من صاحب عالی ترین حال جهانم...
طُ تنها دوم شخص مفرد منیای جانم...
صدا کردنت بهانستمن دلم جانم گفتنت را میخواهد...
لبخند ت آسمان را آبی کردشب های قشنگ مهر را مهتابی کردتا آخر عمر غرق بی تابی شدآنکس که تورا بغل کردتولدت مبارک مهرماهی ای جانم بفدایت...
سپید روشنتو که می آییچه روشن میشود این سویه چشمانمو لبخندی که در کنج دلم لرزان صدایت میکندجانم...خوش آمدیو من نامت را «سپید روشن»گذاشتم...
مث یک روح در دو بدن بودیم تنها یک جای بود که باهم تفاهم نداشتیم اون روزی که من لباس سیاه پوشیدم و تو (کفن) سفید...
وقتی جوابم می دهی با عشق:جانم من صاحب عالی ترین حال جهانم...
تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی...
"گلم"که صدایت می کنمشمعدانیچه اخمی می کند!مانده ام "جانم" راچقدر آهسته بگویمتکه هم تو بشنویو هم آب از دل هیچ گنجشکیتکان نخورد....
اسمش را هرچه میخواهی بگذارخودخواهی ،حسادت وحتی تعصباما نفسم می گیرد اگربه هر کسی جز من کهصدایت میکندبگویی :جانم...
ناراحتم که میکنی.بجای معذرت خواهی،زنگ میزنی و میگویی:امروز می آیم به دیدنت!مدام صدایم میزنی تا «جانم» بگویمو میدانی که بجای قهر کردن و بهانه گرفتن، جانم گفتن هایم «بله» میشود!چه خوب که میدانی همه ی بله هایم ازناراحتیست!وبجای بحث های الکی میگویی: جوابم بله است؟!این یعنی بگو جانم حالم با جانم گفتن هایت خوب میشود.یعنی ناراحت هم که باشی،جانم گفتنت هایت نباید تغییر کند....
دیوانهشدنکماستمنجانمیدهمبراییکجانمگفتنت...
با رفتنت اندوه مرا جشن گرفتیچشمان تو انگار نمیخواست که باشمآن روز که "جانم" شد هان و بله فهمیدمتوفیر ندارد، چه باشم چه نباشم دلگیرم و باران شده سهم شب و روزماین زندگی فرسوده شده، دادرسی نیستهربار نپرسید برای که سرودی؟اشعار تَرَک خورده ی من مال کسی نیست من بی خبر از حال و هوای همه هستمساکت ترم از غنچه ی قالیِ اتاقمکم حوصله ام، حوصله ام را نخراشیدای کاش بیاید مرگ زودتر به سراغم...
دلَت می آید،مرا به نامِ کوچکم صدا نزنی وُنشنوی جانم؟!...
عجب عاشقانه هایی امشبمیان من و"معبودم" هستمن با هزاران اسم صدایش بزنماو هر بار بگوید "جانم"...
صدایت که میزنمنه اینکه واقعا خواسته باشم صدایت بزنم...!صدایت میزنم تا دوباره بشنوم آن کلمه ی چهار حرفی را،که جانم را میگیرد و جان دوباره می بخشدآن کلمه ی معجزه آسا...جانم...
صدا زدنت چه میچسبد...️فکرش را بکن اخ...!!!پای کوه نشسته باشی و صدایت بزنم،و جانم...جانم...جانم... گفتن هایی که تکرار میشوند...
پرواز را دوست دارمبا دوبال خیالتبرای صعود به سوی دنیای جذابِ با توپرواز را دوست دارمبا رنگینی آسمانِ نگاهتتا با شادی حاصل از آرامشِ باتونقاش طرح های عشقِ زندگی ام باشمجانم...این پرواز را دوست دارمبا جنس تک وجودِ خودتکه فارغ از این حس زیبای خیال توستمن این پرواز را دوست دارمتنها با تومگر دنیای بی تو جایی برای شیدایستجانم...بی تو این دنیا دیگر دنیایی برای من نیستاین دنیا هر چه که باشدبه تابش نگاهِ تو زنده استو ای...
مرد یعنی وقتی پُر از خستگیه، اما می دونی اگه بهش زنگ بزنی، با صدای خسته اش میگه جااااانم.....
جانم فدای جان تو...
حرامم باد اگر بعد از نگاهتنگاهی لرزه اندازد به جانم...
ندانستم که عشق چیست!تا تو مرا صدا کردی...و من هزار بار گفتم جانم...️️️...
چه کیفی داردکسی باشدکه وقتی نام کوچکت رااز ته دل صدا می زندلبخندی رویِ لبانت نقش ببنددو تو آرام بگویی جانم...
جانمفدای جان تو...
گناهم این بوددوست داشتنت را جار زدمندیدینفهمیدیو چقدر مشتتسنگین بود بر جانم...
دلم فلج میشود... وقتی میخوانمت و تو حتی نمیگویی جانم...
کلافهکهمیشدماسمشوصدامیزدموقتیمیگفت«جانم»اصلایادممیرفتازچیکلافهبودم!...
مرا تا دل بود دلبر که سهل استهمه دین و دل و جانم تو باشی..........
راحت از این دل مرو، کهجانممیرود!...
گاهی قهرگاهی عصبانیگاهی بی اعتناتو را نمیدانم ولی اگر من بودمدر این دنیایِ بی مهر، کسی که همه یِ اینها را سرش آوار میکردم و باز هم تا صدایش میکردم، میگفت: (جانم)را به این آسانی از دست نمیدادم ....
قصد جانم کرده ای جانم فدای قصد تو...
با تمام جان کسی را خواستن میدانی یعنی چه؟چه چیزی میتواند تو را از او جدا کند؟کدام مانع است که جانت را از تو بگیرد؟کدام مشکل بین تو و جانت حایل می شود؟می دانی ... تو به جانم بسته ای...️️️...
نباشینابود میشم......
همه دنیای من تویی...
می آیی.. نفس به شماره می افتد..می روی.. نفس می گیرد...بندِ تو است زندگی...️️️...
معنی با تو بودن برای من به سلطنت رسیدن است.چه قدر در کنار تو مغرورم! ...
بهشت را میخواهم چه کار وقتے تو تمام نشدنے ترین دنیای منی️️️️...
حس خوبی ست در آغوش خودت پیر شوم...
من و تو در کنار همبه قدری زیباییم که گاهی دلم میخواهد مثل دیگراناز دور خودمان را ببینم...️️️...
ای که تویی همه کسم...بیتومیگیرهنفسماگهتوروداشتهباشمبههرچیمیخواممیرسمبههرچیمیخواممیرسم......
من آنقدر دوست دارمکه آیندمو غیر تو با هیچکس نمیتونم تصور کنم...
هر روز در آغوشِ تو نوروزِ من است ️️️️...
دَر مَن بِدَمیمَن زِنده شَوَمیِک جان چه بُوَدصَد جانِ مَنی......
تو دلربای منینفسی هوای منی...
تو خنده روى لب من و براى قلب منى.️️️...
وقتی تو اینجا باشی..فرقی نمیکند بهار کی از راه میرسدبهار..همیشه..دو قدمی من ایستاده..!️️️...