پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نازنینم!با مسافری که می آیدسرزمین بی طرفی برایم بفرستپرچمی سفیدو پیراهن نازک گُلداریبا بوی خلیج ناآرام فارسبرای اقیانوس آرامیکه مثل چشم های تو تنهاست.(روجا چمنکار)...
من با لب هایم به تو خیره می شومتو با چشم هایت بخنددوستم بدارزیرِ اَبروهای این جهانِ اخمو......
هر صبحاز خواب می پرمعجله می کنمدلفین های آبی را به موهایم می زنمجای لب هایت را بر لب هایم صورتی می کنممیز را می چینمصدایت می زنمبعد به یاد می آورماز پاییز به بعددیگر نبوده ای و منهر صبح از خواب پریده امعجله کرده امدلفین های آبی را به موهایم زده امجای لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده اممیز را چیده امو بعد صدایت زده ام......