پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اگر در زمان پژمردنم، در کنارم باشی به ساحل آرامش می رسانی ام،نشان به آن نشان،دریای خاکستری غزل وطبیعت رنگین عشق وموی خیس از بارانم را خواهی دید، بعد چگونه سبز شدنم را در می یابی... نامق هورامی برگردان شعر: زانا کوردستانی...
گفتمش: روز و شبم در پی آزردگی اند دیوانه شدند ، مست شدند درپی بالندگی اند تو بگو با شب و روز ام چه کنم ؟! گفت: دیرگاهی ست که شب پر زهیاهوست دلش گر نیست رنگی که بگوید با تو تو بمان ،اندکی صبر پذیرنده تر است گفتمش: گر صبر بماند، فرصتی ناگاه از کف برودنقش انگشتانم که به جا مانده در قیر شبم با او چه کنم؟ ! گفت : گر شب ، شب باشد می بارد بر صحرای دلگر نمی خواند تورا ، گر نمی یابد تو را قایقی ساز در این دریای دل، که رود بر ساحل آ...
ای ساحل آرامشم لب اگه تربکنی من خود دریا میشم باتو دیوونه ترین آدم دنیا میشم ای داد ای داد ازعشق این آدم بی ادعا اسمتومیزنه باکل وجودش صدا عشق تو میبره قلب منو تا ناکجا ای داد ای داد ازعشق...