پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می بینی؟هیچکسدیوارِ ما را ورق نمی زنددخترک!کاش کبریتی مانده بودمی شد نصفش کردیکی برای شب های نفتی اتیکی برای کتابِ تاریکِ من...«آرمان پرناک»...
آرزو می کنم اون بالاسریخیلی زود شب های طولانی زندگیت روبه روشن ترین صبح گره بزنه......