دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
میان تمام آنهایی که نزدیکند اما دورنیستی اما نزدیک ترینی ..گاهی دلم کنج دنجی می خواهد وکمی سکوتتا بنشینم و داشتنت را قطره قطره یاد کنمکه چطور تمام قد تکیه گاه ویرانه های دلم بودیو من دخترکیکه رها از هر دردی روی ابر خیال باله می رقصید...... طوفان که شدگنگ و منگ به دنبالت بودماما تو خسته بودی و فرو ریختیو خود را به دستان باد سپردی ..نیستیندارمتاما هر روزدر گوش باد عاشقانه می خوانم ..نوازشش کنبپیچ در ...
من این شهر را از بَرَمدرست مثل کفِ دستمو هیچوقت یادم نمی رود در کدام نقطه ی این کفِ دست بود که دیدمتو شدی یکی از خطوطِ پیشانی امعمیق ترین خطَّمعزیزترین خط... ....
تو آن سان عاشقانه در رگ هایم دویده اىکه بى تابانه مى رقصد نبض ام و فریاد مى کشد قلب امچه درون ام غوغاست.زاد روزات مرگِ شبِ من است.عزیزترین ام مبارک ات باد...