پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یادش بخیر آن روزهاعصرهای پائیزپاتوق من چشم هایت بودیک میز و دو صندلی روبروی همغروب کافه درفنجانی لبریز از شعرو عاشقانه هایم که نوش نگاهت می شد!...
حوّایم باشسیب نگاهت راتعارف کن به دلمبی هوا...
خورشید من پشت ابر نمان بخند دل آفتابگردانها به لبخند تو خوش است...
خیال بافی تنهایی اَمشبیه نقش تُرنج ایست کهطرح لبخند تو را بر دار قالی کم دارد...